و بالاخره، اولین رول نویسی اینجا D":
قبل از اینکه درباره این رول چیزی بگم بزارین یه سری نکات مهم رو توضیح بدم که سر این یکی رول مشکلی پیش نیاد و یه سری هاشون هم متاسفانه تکراری هستن. |:
- ازتون خواهش میکنم موقع رزرو کردن و نوشتن پارتتون حتماااا حواستون به نحوه تایپتون باشه! یه جوری بنویسید که وقتی رول رو ادیت میکنیم همش یک دست در بیاد (مثلا یکی دیالوگ ها رو با پرانتز مینویسه یکی با + و - پس نفر اول هرطوری شروع کرد شما هم همون شکلی ادامه بدید) و استدعا دارم به علائم نگارشی و املای صحیح کلمات دقت کنید چون توی رول قبلی دیدم یه سری غلط املایی ها رو! پس شما هایی که سنتون از بقیه کمتره و طبیعتا بیشتر در معرض این اشتباه هستین حواستون باشه ولی نه فقط شما، کلا هر کسی که هستین موقع نوشتن قبل از زدن اون دکمه ارسال لعنتی چند بار پارتو بخونید! این مسئله شکل ظاهری متن واقعا روی اعصابمه پس دیگه خودتون رعایت کنید.
- حواستون به محتوایی که مینویسید باشه. متاسفانه توی رول قبلی یه سری از پارت ها واقعا احمقانه و بچگانه شده بودن. *ببخشید که اینو میگم* اما از حالا به بعد اگر پارتی بد نوشته شده باشه (انگار که از سرتون بازش کرده باشین) یا محتواش جوری باشه که در ادامه دربارش توضیح میدم ما اون پارتو عدم نمایش میزنیم. بسه هرچی راه اومدیم؛ درسته هدفمون از اینا جمع شدن و رول نوشتن صرفا خوش گذروندن بوده اما من خودم جزو ادم هایی هستم که هرچقدر هم طرفدار ازادی و عدم محدودیت باشن بازم اینو پذیرفتن که هر جایی به یه سری اصول نیاز داره؛ پس لطفا این کاری رو که میکنیم به شوخی و مسخره بازی نگیرید و قشنگ وقت بزارید و توجه کنید.
- همونطور که آیلین هم سر رول قبلی گفت، موقع نوشتن پارتتون نیاین خودتون رو قهرمان جلوه بدین یا جوری بنویسید که همه اتفاقات حول محور خودتون در جریان باشه! سعی کنید یه پارت عادلانه، پربار و درست و حسابی بنویسید که یکم داستانو جلو ببره و بشه توی ادیت رول ازش استفاده کرد. پس قهرمان بازی، خود نمایی، تبدیل خودتون به کاراکتر اصلی داستان و خفن جلوه دادن خودتون ممنوع! اگر همچین چیزی حس بشه (حتی اگر به عمد اینطوری ننوشته باشید) اون پارت حذف میشه.
- وقتی رزرو میکنید به پارت قبلی دقت کنید! یهو سوییچ نکنید یه جای دیگه و داستان رو از یه قبرستون دیگه ادامه بدین |: همون لوکیشن و فضای پارت قبل از خودتون رو ادامه بدین تا هی بین صحنه ها جا به جا نشه داستان. دقت کنید ما نمایشنامه یا فیلنامه نمینویسیم! پس جدا از عوض کردن صحنه ها اونم به مقدار زیاد فقط چون خودتون توی مکان پارت قبلی نبودین یا هر دلیل دیگه ای خودداری کنید و هی دیالوگ ننویسین تحویل ما بدین!
- در ادامه صحبت های قبلی باید بگم اگر فکر میکنید قلمتون به قدر کافی خوب نیست یا نمیتونید این شرایط رو رعایت کنید بدون تعارف خب رزرو نکنید. کسی مجبورتون نکرده اما خواهشا مسخره بازی و شکست نفسی و اعتماد به نفس پایینتون رو کنار بزارید و خیلی واقع بینانه خودتون و تواناییتون رو بررسی کنید.
- نیاز نیست توی هر پارتی که مینویسید یهو همه چیز سمی شه، پس به ژانر رول دقت کنید. نمیشه از یه تراژدی جنایی یه کمدی بی نقص درآورد. پس نوشتن پارت های خنده دار رو در حد خودش حفظ کنید. به قول معلم ادبیات و علوم و فنون پارسال خودم توی داستان نویسی هرچیزی از حد خارج شه گند میزنه به داستان! پس خوشمزه بازی رو از لیمیتش نگذرونید.
- هرکی که رزرو میکنه، خواهشا یهو نیاین ده نفرو وارد رول کنید بدون اینکه خودشون تا حالا رزرو کرده باشن یا حتی روحشون خبر داشته باشه! اگر میخواین وارد رول شین خودتون یه تیکه بنویسید و وارد داستان شین و دوباره به مورد سوم توجه کنید.
- وقتی کاراکتر ها زیاد میشن توقع نداشته باشین ما موقع نوشتن همه رو هندل کنیم و به همه نقش بدیم. پس اگر کسی جا افتاد ناراحت نشین و نیاین گله کنید!
- این مورد رو نمیدونم بگم یا نه اما خواهشا هی نیاین توی اسپم روم بگین منم میخوام توی رول باشم ولی حیف که نمیتونم بنویسم یا میترسم رزرو کنم یا حتی بگین وای نه دارم ایگنور میشم. اینا جدا برای من یه نفر حال بهم زنه پس این ننه من غریبم بازی ها رو کنار بزارید و یکم شجاعت داشته باشید. کسی هم شما رو اینجا ایگنور یا مسخره نمیکنه پس گفتن این حرف ها رو تموم کنید.
- از این به بعد توی پست رول قبل از نوشتن تیکه اول و اصلی که باید ادامه داده بشه توی هی پاراگراف هم مهم ترین نکته رول (فضای داستان یا چیز هایی از این قبیل) رو توضیح میدم تا شفاف تر باشه براتون.
- اینو اینقدر گفتم که ملکه ذهنتون شده ولی توی پست رول اسپم ندین xD. با تشکر.
- پونیو: خب مضرب 6 باشه شماره ها قشنگه"-"..و اینکه تو نوت گوشیتون ننویسین!!!...توی کادر قرار نمیگیره و آره...یادتون نره..#زخم خورده
درباره این رول، گفتم قراره کیپاپی باشه اما کنکله به یه سری دلایل که خب اول باید ایدشو با آیلین بررسی کنم بعد حالا شاید یه موقعی گذاشتمش. و اما این یکی!
- ژانر: سوپرنچرال، تاریخی، تراژیک، رازآلود. (میتونه سوپرنچرال هم نباشه در این مورد اجباری نیست.)
- کاراکتر ها: سلین، آیلین، هیرای، شرلی، پونیو، شوکو، هیون ری، ثنا، کالیستا، میکا، ونته، اونسو.
- شروع: 1401/5/1
- پایان: _
داستان توی فضا و سرزمینی شبیه به اروپای قرن 19 و یا حتی قبل تر میلادی اتفاق میافته.
امپراتوری بزرگ و ثروتمندی که بنا های باشکوهش، بازار پر رونقش، تجارت داخلی و خارجیاش و باشکوه بودن قشر مرفهاش همه جا زبانزده. و این فقط چیزیه که از بیرون دیده میشه.
مشکلات خفه میشن، افراد ضعیف هم همینطور. تا وقتی سرت به کار خودت باشه و اعتراض نکنی یا خیال شورش و عمل برخلاف جریان اصلی به سرت نزنه زندگی بی دردسری داری؛ و در غیر این صورت... دیگه هیچ کس نمیتونه تضمین و یا حتی پیش بینی کنه چی در انتظارته.
کنت ها، لرد ها و دوک هایی که اشراف زاده ها رو تشکیل میدن، مهمونی های مجللشون، زندگی های تجملاتی و سطح رفاهی که سر به فلک میکشه و در راس همه خاندان سلطنتی؛ خاندان قدرتمند و با نفوذی که "ذاتا" سیاستمدارن.
و عجیب ترین ویژگی اونجا... وجود چیزی شبیه به... جادو؟
{"فراموشی". چیزی که حتی از سرنوشت هم قوی تر بود.
مطمئن نیستی جایگاهی که داری از اول متعلق به تو بوده یا نه، هرچقدر هم اطرافیانت برای اثباتش تلاش کنن اما بوی تعفن دروغ همه جا رو پر کرده و رد خون خاطراتی که کشته شدن روی زمین به چشم میخوره.
وقتی هیچ چیزی از گذشته و یا هویتی که داشتی به یاد نداری و تنها چیزی که باعث میشه به امید یه راهنما برای پیدا کردن اسرار زندگیت بهش نگاه کنی کابوس های مبهم و تاریه که هر چند شب یک بار سراغت میاد.
اما چیزی که تمام این اتفاقات رو مثل یه کلاف سردرگم میکنه تنها نبودنته، تو تنها کسی نیستی که خودشو توی گذر زمان گم کرده، بدون اینکه حتی دلیل این صفحه سفید بودن ذهنش رو بدونه.
فقط یهو به خودت میای و میبینی به این زندگی جدید عادت کردی درحالی که هنوز هم همه برات غریبهان. و تویی و سوال هایی که روز به روز بزرگ تر و غیرقابل حل تر به نظر میان.
ولی... چی میشه اگر پیدا کردن هویتت و چیزی که واقعا بودی تنها هدف سر راهت نباشه؟ و چی میشه اگر خواسته یا ناخواسته وارد بازی ای بشی که جو کثیفش مثل یه شراب هزار ساله مستت میکنه؟
و چی میشه اگر رشته سرنوشت آدم هایی رو کنارت قرار بده که چه مثل تو از دیروزشون چیزی ندونن و چه مسیر شفافی رو طی کردن، راهتون یکی بشه و همه چیز... حتی نفس های بعدی تک تکتون به قدم هایی که بر میدارین بستگی داشته باشه؟}
آیلین، یکی از دختر های خانواده بانفوذ و قدرتمند کنت استنلی که حتی با خاندان سلطنتی هم رفت و آمد دارن، کسی که روی استعداد های بی نظیرش همیشه سرمایه گذاری میشه و پسران خانواده های اشرافی دیگه بارها برای خواستگاری ازش شرفیاب شده بودن اما حتی اجازه ملاقات با این جنگاور و بانوی زیبای کاخ نسل استنلی هم بهشون داده نشده بود.
این چیزی بود که همه دربارش میگفتن، و اون توی این لحظ کلمات پراکنده ذهنش رو گوشه کتابی که مثلا مشغول مطالعهاش بود، ثبت میکرد.
و مثل همیشه دستی که روی شونش نشست اونو از باتلاق افکار همیشگیش بیرون کشید.
- حتی از مزخرف ترین مشکلات هم شاعرانه ترین و رمزآلود ترین متن ها رو در میاری.
سلین، خواهر بزرگتر آیلین درحالی که نگاهش روی کلمات نوشته شده در گوشه صفحه کتاب قفل شده بود گفت.
آیلین لبخند کمرنگی زد و کتابش رو بست و برگشت سمتش.
تنها کسی که از افکار اشفته ایلین این روز ها خبر داشت همون شخص بود، دختری که چندان هم خوش نام نبود و به خاطر ساکت، منزوی و عجیب بودنش حتی یه سری از ندیمه ها براش شایعه های غیرواقعی درست کرده بودن و دیگران رو میترسوندن.
سلین دستش رو روی شونش گذاشت و درحالی که با موهای خوش رنگ و ابریشمیش ور میرفت با نگاه اطمینان بخشی توی چشماش خیره شد: میدونی، من مطمئنم یه روزی حقیقت معلوم میشه؛ هرچند مسیر آشکار کردنش از یه میدون مین بگذره و مجبورمون کنه بریم همون جایی که کابوس بچگی هامون بوده. اینکه چرا خاطراتمون پاک شده، اینکه چرا همه یه جور دیگه به ما نگاه میکنن...
آیلین ادامه داد: اینکه چرا همه چیز به اندازه "خاکستری" گُنگه؟
- و اینکه چرا همه بوی خون فاسد و دود یه کلبه سوخته توی آتیش رو میدن.
سلین با لبخند گفت.
پینوشت: فضا یکمی هم سیاسی و خون آلوده.